حب ذات یعنی خوددوستی و حب غیر یعنی دگردوستی؛ دو میل فطری است که به قضای حکیمانه الهی در نهاد تمام فرزندان بشر آفریده شده است. هر یک از این دو خواهش طبیعی، سهم مؤثری در تأمین سعادت و خوشبختی بشر دارد و باید در جای خود ارضا گردد. غریزه خوددوستی و تمایل دگردوستی خوددوستی که از غرایز مشترک حیوان و انسان است، مایه صیانت ذات و حافظ فردی و شئون شخصی است؛ این تمایل، آدمی را به خویش متوجه میکند و انسان را وا میدارد تا آن چه را که برای خود مفید و ملایم تشخیص داد، به سوی خویشتن جلب نماید و هر چه را که مضر و ناملایم شناخت، از خود دفع کند. دگردوستی که از صفات اختصاصی بشر و از تمایلات عالی انسانی است، مایه مهرورزی به مردم و دوست داشتن دیگران است. این تمایل، آدمی را به غیر خود متوجه میکند و به زندگی لطف و صفای انسانی میبخشد. احیای این کشش روحانی، جامعه را با هم مهربان میسازد. حس تعاون و همدردی را به جریان میاندازد و افراد را در غم و شادی یکدیگر شریک میکند. غریزه حب ذات مانند سایر غرایز حیوانی در وجود بشر ریشه عمیق دارد. خودبهخود شکفته میشود و به سرعت رشد میکند و برای قوت گرفتن و نیرومند شدن، نیازی به حمایت و پرورش ندارد. تمایل دگردوستی مثل سایر تمایلات عالی انسانی، ضعیف و کمفروغ است و بدون تربیت و مراقبت نیرومند نمیشود. اگر والدین و مربیان از دوران کودکی متوجه فرزندان باشند و وظایف خود را به خوبی انجام دهند، میتوانند این خوی انسانی را تدریجاً در نهادشان پرورش دهند و آنان را بشر دوست و خیرخواه بار بیاورند. خوددوستی اگر مورد حمایت و تقویت قرارگیرد تشدید میشود و از حدود مصلحت تجاوز میکند و در نتیجه به خودپسندی و خودپرستی مبدل میگردد و سرانجام مفاسد عظیمی بهبار میآورد و آدمی را به سیئات اخلاقی و تجاوز به حقوق دیگران آلوده میکند و به کارهای ضدانسانی وا میدارد. دگردوستی، اگر مورد حمایت وتقویت قرار گیرد، بر صفات حیوانی چیره میشود. غریزه تخریب و تهاجم را تضعیف میکند. درندهخویی و سبعیت را سرکوب میکند و آدمی را به یکی از عالیترین صفات انسانی متصف میسازد. ناگفته نماند که مقصود از دگردوستی، محبت و مهر به انسانها از جهت فضیلت اخلاقی و شرافت انسانی است، نه آنکه انگیزه دوستی، نیل به خواهشهای غریزی و تمنیات مادی باشد. انسان بیمار به طبیب و معالج و پرستار مراقب خود ابراز علاقه میکند، ولی منشاء روانی این علاقه، دگردوستی و تمایل عالی انسانی نیست، بلکه این محبت از غریزه حب ذات و عشق به زندگی سرچشمه گرفته است. علاقه بیمار به طبیب و پرستار برای این است که او را درمان میکنند و سلامتش را به وی بازمیگردانند و بدین وسیله غریزه خود دوستیاش را ارضا میکنند چنین محبتی در حیوانات نیز یافت میشود و اختصاص به انسان ندارد. انساندوستی بی‌آلایش دگردوست واقعی کسی است که انسانها را برای انسان بودن و به انگیزه عواطف پاک انسانی دوست بدارد و محبتش فارغ از آلایش خودخواهی و منافع مادی باشد. چنین دوستداری، حاکی از تعالی روان و نشانه صفای روح و از مختصات انسان است. این قسم دوستی و محبت، زندگی آدمیان را از زندگی حیوانات جدا میکند. جوامع بشری را با هم مرتبط میسازد. دلهای مردم را با رشتههای محبت انسانی بههم پیوند میزند و روح برادری و تعاون را زنده میکند. چنین محبتی مردم را از خوی حیوانی و درندگی بر کنار میدارد و به انسانها ایمنی و اطمینان خاطر میبخشد و محیط صلح و صفا بهوجود میآورد و زندگی را مطبوع و دلپذیر میسازد. در آیین مقدس اسلام، مسئله دگردوستی و محبت به انسانها مورد کمال توجه قرار گرفته و پیشوایان مذهبی این خوی پسندیده را یکی از عوامل سعادت بشر و از وسایل جلب عنایات الهی دانستهاند. امام موسی کاظم(ع) میفرمایند: «ان اهل الارض لمرحومون ماتحابوا و ادوالامانة و عملواالحق» مردم روی کره زمین پیوسته در رحمت و شفقت بهسر میبرند. مادامی که یکدیگر را دوست بدارند و ادای امانت کنند و رفتارشان بر وفق حق و حقیقت باشد. حضرت علی(ع) نیز در بیان گوهرباری میفرمایند: «ابلغ ما تستدر بهالرحمة ان تضمر لجمیع الناس الرحمة» رساترین چیزی که بهوسیلة آن میتوانی رحمت الهی را به خود جلب کنی، این است که در باطن به همه مردم عطوف و مهربان باشی. و باز در جای دیگر تأکید میفرماید: «انالله سبحانه یحب ان یکون نیهالانسان للناس جمیلة» خداوند دوست دارد که مردم دربارة هم خوب فکر کنند و خیرخواه یکدیگر باشند. بزرگان دین و بشردوستی بشردوستی از صفات بارز پیامبران الهی و رهبران روحانی بود. آنان عاشق سعادت و خوشبختی مردم بودند و از گمراهی ونادانی انسانها رنج میبردند. پیامبران خدا، مانند پدرانی دلسوز و مهربان، روز و شب مجاهده میکردند و در راه نجات گمراهان، به همه مصائب و ناملایمات تن میدادند تا آنان را به صراط مستقیم هدایت کنند و از قید جهل و اسارت آزادشان سازند. در قرآن شریف، علاقه شدید رسولاکرم(ص) به هدایت و سعادت مردم تصریح شده و مراتب بشردوستی و عواطف انسانی آن حضرت، خاطر نشان گردیده است: «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ماعنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم». خداوند مردم عصر رسولاکرم(ص) را، از هر مذهب و نژاد مخاطب قرار داده و فرموده است: «همانا پیغمبری از جنس خود شما برای هدایت و راهنمایی شما آمده است. او به سبب دگردوستی و نوعخواهی، از بدبختی و جهل و فقرتان ناراحت است. مصائب و شداید شما بر وی سنگین و گران است. او در نجات همه شما، عموماً حریص است و به سعادتتان علاقه شدید دارد و نسبت به مؤمنین، خصوصاً، رئوف و مهربان است.» مکتب آسمانی اسلام زندگی مفید و سودبخش را تنها نصیب کسانی میداند که تمایل خوددوستی و دگردوستی خویش را به موازات یکدیگر و با اندازهگیری صحیح ارضا نمایند. از طرفی به خود متوجه باشند و در راه تعالی معنوی و تأمین حوایج مادی خود کوشش کنند و در هر کاری به شایستگی قدم بردارند و از طرف دیگر به غیر متوجه باشند و آنان را نیز به مسیر پاکی و فضیلت سوق دهند و موجبات خوشبختی و سعادتشان را فراهم آورند. به موجب روایات اسلامی، مسلمان واقعی کسی است که دگردوستی و خدمت به مردم، جزء برنامه روزانهاش باشد و در حدود توانایی و قدرت خویش، این وظیفه انسانی و اخلاقی را نسبت به تمام مردم انجام دهد. نبی اکرم(ص) میفرمایند: «من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یحبه فلیس بمسلم» «اگر مسلمانی بشنود که مردی از هر مذهب و آیین، مسلمین را به یاری خود میخواند و از آنان کمک میطلبد، اگر به ندایش جواب مثبت ندهد و یاریاش نکند، مسلمان نیست.» و نیز فرموده است: «لیس بمؤمن من بات شبعانا و جاره طاویا» «با ایمان نیست کسی که سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد.» مولا علی(ع) هم در این خصوص میفرمایند: «المؤمن من نفسه فی تعب و الناس منه فی راحة» «مرد باایمان خود را در زحمت و رنج قرار میدهد و مردم در پرتو وی در آسایش و راحت به سر میبرند.» حضرت سجاد(ع) به امام باقر(ع) فرمود: «فرزندم، هر کس که از تو درخواست خیر و خوبی نماید، به وی نیکی کن. چه، اگر درخواست کننده شایسته آن نیکی باشد، تو به واقع رسیدهای و کار خوبی را در موردش انجام دادهای و اگر او شایسته آن نیکی نبوده است، تو با انجام درخواست او، مراتب شایستگی خود را در کار خیر ابراز کردهای.» دگردوستی و مهرورزی به ابنای بشر که نشانه تعالی روان و رشد اخلاق است، در تمام ادوار محبوب و مطلوب پیامبران الهی و عقلای بشر بوده و آن را یکی از شرایط ضروری زندگی انسانی به حساب آوردهاند؛ ولی در دنیای کنونی، وجود این خوی پسندیده، برای صلح و آرامش و بهزیستی جوامع بشری ضرورت بیشتری پیدا کرده است. بهزیستی و دگردوستی در دنیای کنونی، بر اثر پیشرفت علم و دانش و توسعه صنعت و ماشین، بشر قدرت زیادتری بهدست آورده و نیروی بیشتری در اختیار گرفته است. در چنین شرایطی، اگر دگردوستی و محبت به غیر در نهادش قوت بگیرد و به خوی مهرورزی متخلق گردد، نیروی عظیم علم و صنعت را در مجرای صحیح و برای بهبود زندگی به کار میاندازد و از آن به نفع انسانیت استفاده میکند و موجبات رفاه و آسایش مردم را فراهم میسازد و در نتیجه، جوامع بشری از نعمت صلح و صفا، مهر و محبت و همکاری و مواسات برخوردار میگردند. برعکس اگر در شرایط پیشرفت علم و صنعت، بشر به خوددوستی و شهوات خویش متوجه گردد و حب ذات خود را تقویت کند، از دگردوستی و خوی انسانی غافل شود، مفاسد عظیمی به بار میآید. در این موقع، حس جاهطلبی و خودپرستی بیدار میشود، خواهشهای نفسانی به طغیان و سرکشی میگرایند و نیروی علم و صنعت در دست بشر وسیله ارضای غرایز و شهوات میشود و در راه ظلم و ستم، تجاوز و تخریب و خونریزی و فساد و به کار میافتد. انسانها درنده خو میشوند. اقویا، ضعفا را نابود میکنند و بشر با سرعت، در راه دشمنی و کینهتوزی و فساد و تباهی پیش میرود. «علم یک غلام حلقه به گوش است، به فرمان جنگ، آدمیان را به خاک هلاک میاندازد و به دستور طب، آنان را از مرگ و نیستی رهایی میبخشد. سیل آتش را از توپ جاری میسازد و یا برعکس، آتش تب را تخفیف میدهد. پلهای عظیم به وجود میآورد و یا آن که آنها را با خاک یکسان میسازد. انسان در پرتو علم، هم میتواند راحتی و نیکبختی خویش را تأمین کند و هم بر اثر علم خود را از هر دو قسم محروم سازد. متأسفانه، این احتمال از هر حیث نزدیک به نظر میرسد، لکن هر گاه فرمانروا اراده کند غلام میتواند او را از هر گونه رنج و بدبختی نجات دهد.» اوضاع نامطلوب جهان کنونی مسلّم آن است که اوضاع دنیا بر وفق مراد و مطابق دلخواه جهانیان نیست، بلکه مملو از خصومت، دشمنی، کشتار، ناکامی، گرسنگی، ویرانی، بدبینی، ترس و غم است و ما به غلام خود نهیب میزنیم که بیش از پیش بر دامنه این بلاها بیفزاید. بهراستی مایه بسی حیرت است که علم پس از تبدیل وحشیان به آدمیان، اینک بار دیگر آدمیان را به صورت وحشیان درمیآورد. تمدن دستخوش چه فلاکتی شد؟ آیا بیمار است؟ آیا پایههای آن اصولاً متزلزل است؟ معبودی است که مریدان خود را به هلاکت میرساند؟ یا آن که در مقابل خوی و طبع پست انسانی یارای مقاومت ندارد؟ آیا منشاء همه ناکامیها و بیماریها بینالمللی همین خوی انسانی است؟ آیا ممکن است آن چه بر انسان میگذرد، نتیجه عمل خودش باشد؟ علم، به این پرسش پاسخ مثبت میدهد، ولی علم بردهای بیش نیست. چه میشد اگر این غلام حلقه به گوش، یعنی علم را درست مورد استفاده قرار میدادیم؟ چه میشد هر گاه در پرتو نور آن جلو میرفتیم و به عوض استمداد از آن برای ساختن توپ و تفنگ، برای به وجود آوردن یک جامعه بینالمللی آرامتر و سعادتمندتر از آن یاری میطلبیدیم؟ منشاء بدبختی بشر آیین مقدس اسلام، بدبختی و تیرهروزی مردم را در تمام ادوار، مستند به اخلاق فاسد و اعمال ناپسند خود مردم دانسته. همچنین تغییر وضع و اصلاح جامعه را نیز مشروط به اصلاح افکار و اعمال همان مردم میداند و این مطلب را قرآن شریف در موارد متعدد خاطر نشان نموده است. «ظهر الفساد فیالبر البحر بما کسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون: بر اثر اعمال ناروای مردم، فساد و تباهی در خشکی و دریا آشکار گردید تا خداوند نتایج شوم پارهای از کارهای ناپسند آنان را به خودشان بچشاند. باشد که متنبه شوند و از راه غلطی که رفتهاند بازگردند.» «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم: خداوند اوضاع و احوال هیچ ملتی را دگرگون نمیسازد، مگر این که آن مردم خود اعمال و اخلاق خویش را تغییر دهند.» کسانی که بر اثر خودخواهی و افراط در حب ذات، بدخواه دگرانند و در دل بغض و کینه مردم میپرورند و عمرشان در جنگ و ستیز میگذرد، پیوسته ناراحت و بیقرارند و زندگی را با تلخی و ناکامی میگذارنند. اینان اگر آرزوی خوشبختی و سعادت دارند، باید در قدم اول خود را اصلاح کنند و طرز تفکر خویش را دگرگون سازند. باید تمایل حب ذات را تعدیل نمایند و دگردوستی را در دل پرورش دهند تا اوضاع زندگیشان تغییر کند و مهر و محبت جایگزین جنگ و ستیز گردد. اکسیر دگردوستی امروز دو قانون با هم در نزاعاند. یکی قانون خونریزی و مرگ است که پیوسته در تجسس وسایل نوبتی برای تخریب و انهدام است و دیگری قانون صلح، کار و سلامتی که دائماً درصدد کشف وسایل دربرگرفته است. انگیزه زندگی کردن و دوست داشتن در مقابل غریزه خصومت ورزیدن، یک منبع بزرگ نیرومندی و نیکبختی است. هر گاه بتوانیم دوست داشته باشیم، زندگی را در خوشی و سعادت به سر خواهیم برد. این داوری محبت و دوستی که شفابخش همه رنجها و غمهاست، از قرنها پیش توسط کلیه پیامبران تجویز شده است. شاید جنبه علمی این نظریه را بتوان اینسان بیان کرد: چه منابعی در اختیار ماست که در پرتو آن بتوانیم غریزه زندگی را تقویت کنیم و در مقابل غریزه مرگ مقاومت ورزیم؟ چگونه میتوانیم محبت و دوستی را تشویق کنیم و در عوض از میزان دشمنی و تنفر بکاهیم؟ چگونه میتوانیم آنها را بهطور عاقلانهای به هم بیامیزیم؟ آیا نمیتوان از غرایز دلاوری و تفوق دوستی بهطور عاقلانهتر و مدبّرانهتری استفاده کرد و از به کار بردن آن در راه قتل و کشتار و نابودی و انهدام خودداری نمود؟ آیا نمیتوان این نیروی اعجازانگیز محبت را که موجب کشش مرد و زن بهسوی یکدیگر و دوستی و همرنگی ابنای بشر است، بیش از پیش تقویت کرد؟ عقل و منطق ما را بر آن میدارد که به این پرسشها پاسخ مثبت دهیم و تجربیات روانشناسان نیز مؤید این نظر منطقی است؛ زیرا اعجاز محبت، هر روز در عمل و در موارد مختلف در مقابل دیدگان محققان مکشوف میگردد. جوان و دگردوستی رسوا اکرم(ص) فرمود: «پس از ایمان به خداوند، سرآمد تمام اعمال عاقلانه بشر دوستی و نیکی به همه مردم است، خواه خوب و درستکار باشد یا فاسق و گناهکار» جوانان که در بهترین ایام عمر قرار دارند و منازل ابتدایی زندگی اجتماعی را طی میکنند شایسته است تمام دگردوستی را در نهاد خود پرورش دهند و به این خوی شریف انسانی متخلق گردند. از تمام فرصتهای مناسب برای مهرورزی و محبت به مردم استفاده کنند و جوانمردانه در غم و شادی آنان شریک باشند تا در زندگی پیروز و کامیاب گردند و دوران حیات خود را با آسایش و آرامش و با شادکامی و مسرت بگذرانن